عيد مبعثت

ماهنامه اطلاع رسانی وفرهنگی

عيد مبعثت


((عيد بعثت برمسلمين جهان به خصوص مردم شهيد پرور روستاي چريان مبارك باد)).

 

 

حرا، لحظه های شکوهمندی را به تماشا نشسته است.

 

آسمان به فرش نزدیک شده است تا اوج روح فرشیان را با مقیاس های آسمانی بسنجد و ناتوان است و «اقرا بسم ربک...» زمین را می لرزاند.

محمّد صلی الله علیه و آله اینک تنها امین زمینی ها نیست؛ او امین آسمانیان شده است. او امین خداوند است و این بار، امانت، آیه های روشن وحی است و صاحبان امانت، آن سوی حرا.

و محمّد باید از کوه سرازیر شود و به سمت آنان بشتابد. باید آنها را نیز در این معجزه سهیم کند.

او «رحمة للعالمین» است.

امین خدا از کوه پایین می آید و خداوند، از جلوه ذات خود بر روی زمین، می بالد به فرشتگان و از پنجره های آسمان، عرشیان، سرک می کشند تا بار رسالت را بر روی دوش خیرالمرسلین ببیند.

و امین خدا با گام های استوار، به سمت خانه در حرکت است .

عطر آیه های روشن آسمان بر لبانش جاری است.

قلبش از معارف آسمان و زمین آکنده است.

روحش از پله های آسمان بالا رفته است و درجه های روشن نور را بی پروا از زیر گام هایش می گذراند.

عظمت انسان مشهود است بر اهل آسمان و زمین.

روشنی، تازه تولد یافته است در کوچه پس کوچه های داغ مکّه و آیه ها از زبان انسان، آهنگ دیگری دارد؛ آهنگ عبودیت، آهنگِ «وحده لا اله الا هو»، «قولو لا اله الا الله تفلحوا».

و گویی زمین است که مبعوث شده است و بار آسمان اینک بر دوش زمین است.

زمین، استوار، آسمان را بر دوش دارد.

زمین، مرکز ثقل آفرینش است و محمّد صلی الله علیه و آله ، معجزه خاتم.

أللّهُمّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

طنین صدایی در کوه

علی سعادت شایسته

«اقراء»

صدای کیست که می پیچد؟

صدای کیست که این گونه در پیراهن صخره ها می پیچد؟

صدای کیست که ستارگان را خیره کرده و ریسمانی از نگاهشان را به سمت صدا کشانده است؟

«اقراء»

صدای کیست که این گونه محمد صلی الله علیه و آله را مات خود کرده است؟!

صدای کیست که این گونه محمد صلی الله علیه و آله را... چرا محمد صلی الله علیه و آله ؟!

«اقرا باسم ربک الذی خلق.

و صدا می پیچد، صدای سعادت انسان ها صدای برادری، صدای برابری، صدای کمال... صدای عشق، گوش صخره ها تیز می شود.

دشت ها آغوش می شوند برای در بر کشیدن این صدا آه، کوه ها شانه نحیفی برای این رسالتند. صخره ها گوش های شنیدن این صدا نیستند. جنگل ها پاهای رفتن با این کوله بار نیستند. جاده ها تحمل این راه دشوار را ندارند. پس کیست آن که جامع این همه باشد؟! کدام دل؟ کدام دست؟ کدام پا؟ کدام؟

به پاهای این مرد نگاه کنید؛ استوار استوار است.

چنان با سینه گشاده ایستاده که به یاد «اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک» می افتی.

در توان هیچ آفریده ای نیست.

این سینه حامل کتابی است که صاحب کتاب گفته «لَوْ اَنْزَلْنا هَذَا الْقُرانَ عَلی جَبَل لَرَأیْتَهُ خاشِعا مَتَصَدِّعا مِنْ خَشْیَةِ اللّه».

آری! توان کوه ها، این برنامه را، این کلمات را نمی تواند به دوش بکشد. این سختی از آن محمد صلی الله علیه و آله است. محمد صلی الله علیه و آله را برای این راه برگزیده اند. محمد سینه گشاده این کلمات است. پاهای محمد است که استواری خداوندی را برای این راه پرفراز و نشیب دارد.

«اقرا باسم ربک الذی خلق» کلمات، به سبکی نسیم، بر گوش های محمد می نشیند و او سرشار از شوقی عظیم، گوش جان می سپارد به کلمات دلنشین خدا. و آرام تکرار می کند آن چه را که شنیده است.

تکرار می کند 23 سال عشق را.

تکرار می کند 23 سال برادری را، 23 سال سختی را، کار شکنی را، خون را شمشیر را.

تکرار می کند آن چه را که در گوشش طنین می اندازد. تکرار می کند...

و تکرار می کند «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک» را.

تکرار می شود آن چه را که محمد صلی الله علیه و آله پایه ریزی کرده بود. تکرار می شود با 12 شانه تحمل، 12 پای پر صلابت و 12 سینه گشاده.

حالا می فهمیم چرا خدایش گفته:

«انا اعطیناک الکوثر»

سلام بر مبعث!

حمزه کریم خانی

سلام بر مبعث، عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی، عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت!

سلام بر مبعث، بهاری ترین فصل گیتی!

سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت!

سلام بر مبعث؛ نوید تزکیه انسان های شایسته از زشتی ها.

سلام بر مبعث؛ روزی که گل های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد!

سلام بر مبعث، نوید وحدت حق طلبان جهان از خاستگاه وحی!

سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک!

سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش ها در صحنه حیات بشر!

سلام بر مبعث، جشن بزرگ ستم دیدگان و بی یاوران!

سلام بر مبعث، جاری کننده چشمه ایمان و عدالت در کویر خشک زمین!

سلام بر مبعث، پایه گذار حکومت صالحان در عرصه خاک!

میعاد آفتاب

محمدجواد محبت

شباهنگام، میعادی است، در غار حرا،

محبوب عالم را

سکوت از هر طرف گسترده دامن

شهر، خوابستان

چراغ ماه، روشن، دیدگانِ اختران

تابان

جهان، چون یک تن واحد

در آن تن

«مکّه»

امشب،

جان

در این جان می تپد، روشن دلی

از عشق، توفانی

زمین افسرده از غوغای عصیانِ گرانجانان

زمان، امیدوار باوری از بطنِ این عصیان

کدامین دست همّت می شود از دشت دل ها، بیخِ شرکْ افکن؟

کدامین جانِ یزدان آشنای اهرمن دشمن؟

بر این پرسش، ندای پیکِ باری، پاسخی روشن

محمّد صلی الله علیه و آله ، ای امینِ خلق و خالق، ای پیام آور!

بخوان اکنون به نام کردگارِ آفریننده

بخوان تا کُفر از این خواندن، زبون آید

بخوان کز بُن، اساسِ شِرک ورزان ـ واژگون آید

از نور ایمان

محمدجواد محبت

محمّد صلی الله علیه و آله ملتهب، از نور ایمان، رهسپار مسکنِ مألوف

به رَهْ دَرْ ـ خاربُن ها، سنگ ها

او را درودی گرم، می گویند

پذیرا رحمةٌ للعالمین را مهربان همه

شکوفا در دلش خورشید پابرجایی از باور

به خویشان عَرضه می دارد پیمبر، شرطِ ایمان را

در آن تاریکِ جانان، جز «علی علیه السلام آئینه داری نیست، جان آگاه

زمان، با دیگران، در دین، مدارا می کند آن گاه...

جوان مردان جان بر کف،

به بازوی تحمّل، اشتیاق، ایمان،

نهالِ پاکِ اسلام جوان را بارور کردند

جهان را سر به سر، زین روشن آیین، باخبر کردند

هلا ای آشنا با دین احمد، ای مسلمان مرد!

هلا ای شیرزن، ای نوجوان، ای آشنا با درد!

بیا در ریسمان حق، بیاویزیم

یکی گردیم با هم، از دوئیّت ها، بپرهیزیم

ز ظلمت روی برتابیم، سوی نور بگریزیم

غریب افتاده اسلام این عزیز حق

شریران جهان، در دشمنی همپا

بر او آهیخته تیغ از نامردی های خود، دنیا

نه آیا وقتِ یاری در سبکباری است؟

نه آیا وقت دینداری است؟

که خون پاکبازان

همچنان

در سینه شطِّ زمان

جاری است.

 




نویسنده : آوای چریان*کانون فرهنگی شهدای چریان
تاریخ : دو شنبه 29 خرداد 1391
زمان : 11:47


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.